ترانه من
همانند امواج که به شنزار ساحل راه می جویند
دقایق عمر ما نیز به سوی فرجام خویش می شتابند
دقیقه ها به یکدیگر جای می سپارند
و در کشاکشی پیاپی از هم پیشی می جویند
والدت که روزگاری از گوهر نور بود,به سوی بلوغ می خزد وآن گاه که تاج بر سرش نهادند,
خسوف های کژخیم شکوهش را به ستیز بر می خیزند.
زمانی که بخشنده بود,موهبت های خویش را تباه می سازد
آری,زمان فره جوانی را می پژمرد,
بر ابروان زیبا شیارهای موازی در می افکند
وگوهر نادر طبیعت را در کام می کشد.
از گزند داس دروگر وقت هیچ روینده راز نهار نیست
مگر ترانه ی من که در روزگار نامده برجای می ماند
تا به ناخواست,دست جفا پیشه ی دهر,شکوه تورا بستاند (شکسپیر)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی